یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۸ - ۱۴:۲۴
تحقیقی در مورد امّی بودن پیامبر(ص)

حوزه/ اخیراً در برخی از محافل درباره «امی» بودن پیامبر خاتم(صلی الله علیه وآله وسلم)، نظریه خاصی مطرح شده و آن را به «مکی بودن» پیامبر، تفسیر کرده اند.

به گزارش   خبرگزاری حوزه، اخیراً در برخی از محافل درباره «امی» بودن پیامبر خاتم(صلی الله علیه وآله وسلم) ، نظریه خاصی مطرح شده و آن را به «مکی بودن» پیامبر، تفسیر کرده اند، این مقاله به نقد این نظریه پرداخته است.

تحقیقی در مورد امّی بودن پیامبر(ص)

قرآن مجید پیامبر خاتم(ص) را در مواردی به «أُمّی بودن» توصیف کرده است و در آیه ای چنین می فرماید:

(الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ) ([۱]).

«همانها که از فرستاده(خدا) پیامبر «امّی» پیروی می کنند، پیامبری که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزدشان است، می یابند».

در تفسیر اُمّی دو نظر هست:

۱. امّی یعنی درس نخوانده و تعلیم ندیده و از مادر به نحوی که متولّد شده است باقی مانده است.

۲. أُمّی منسوب به «أُمّ القری» است؛ و مکه را به خاطر این که مرکز روستاها بوده است امّ القری می خواندند و چون پیامبر مکی بوده است از این نظر او را أُمّی می خوانند.

از نظر ما نظر نخست صحیح است و نظر دوم اساسی ندارد، زیرا امّی در لغت عرب به فرد درس نخوانده اطلاق می کنند و قاطبه عرب ها را اُمّیون می خواندند چون غالباً درس نخوانده بودند و علت وصف پیامبر به امّی بودن اشاره به برهان نبوت اوست و این که او در حالی که درس نخوانده است با این همه معارف و علوم مجهز است بنابراین او تمام قرآن را از مقامی دیگر، یعنی مقام ربوبی اخذ کرده است.

کسانی که تفسیر دوم را برگزیده اند با یکسری شواهد عقلی و قرآنی و تاریخی استناد کرده که هرگز پیامبر یک فرد امّی(بی سواد) و یا به تعبیر صحیح تر، درس نخوانده، نبوده است. و این که مسلمان او را تاکنون یک فرد امّی معرفی کرده اند ظلم بزرگی را به محضر او روا دانسته اند.

اگر چه این گروه ناخواسته درصدد ترفیع پیامبر بوده و چنین سخنانی را به زبان جاری می سازند امّا غافل از این که راه سوء استفاده برای دشمنان اسلام باز کرده چنان که قرآن در این باره می گوید:

(وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً).([۲])

«و گفتند: این همان افسانه های پیشینیان است که وی آن را رونویس کرده، و هر صبح و شام بر او املا می شود».

قائلان قول دوم به روایتی از حضرت رضا (ع) استناد کرده اند که آن حضرت فرموده اند: «إنّما سمّی (الأمی) لأنّه کان من أهل مکة، ومکة من أمّهات القری وذلک قول الله عزّ وجلّ(وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَمَنْ حَوْلَهَا).[۳]

این روایت از جهاتی محل اشکال است:

۱. سند این روایت ضعیف است. در پایان سند این روایت فردی به نام «جعفر بن محمد الصوفی» وجود دارد که از مجاهیل است و در کتاب رجالی نامی از ایشان به میان نیامده است.

۲. مضمون روایت بر خلاف نص قرآن کریم است.

الف. آنجا که خداوند می فرماید:

(وَمَا کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَاب وَلاَ تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لاَرْتَابَ الْمُبْطِلُونَ).

«تو هرگز پیش از این کتابی نمی خواندی، و با دست خود چیزی نمی نوشتی، مبادا کسانی که درصدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند شک و تردید کنند!».(عنکبوت:۴۸)

ب. عدّه ای بر پیامبر تهمت می زدند که او این مطالب را که همان افسانه های پیشینیان است که وی آن را رونویس کرده، و هر صبح و شام بر او املا می شود(فرقان:۵)که البته  ادعای پیشین، تأیید نخواسته از این تهمت است.

۳. این ادعا بر خلاف قواعد عربی نیز هست، چرا که «امّی» نمی تواند منسوب به «امّ القری» باشد، و لازم است گفته شود «قروی» چنان که در ابوطالب گفته می شود «طالبی» در «ابوبکر» گفته می شود «بکری».

ابن مالک در الفیه خود چنین می نویسد:

وانسِبْ لصدرِ جُملة وصدر ما *** رکّب مزجا وبثان تتمّما

اضافة مبدؤة بابن أو أب *** أو ماله التعریف بالثانی وجب

۴. در صدر حدیث یاد شده آمده است «من أنّه کیف کان یعلّمهم ما لا یُحسن». چگونه پیامبر کتاب را بر امت می آموزد، در حالی که خود توانایی خواندن آن را ندارد.

این تعلیل چندان استوار نیست، آموختن پیامبر، به وسیله نوشتن در کاغذ و یا تخته سیاه نبود بلکه او با تلاوت آیات از حفظ، قرآن آموزش می داد و چنین آموزشی در گرو آشنایی به خواندن و نوشتن نیست.

پاسخ به یک پرسش

آیا پیغمبر پیش از رسیدن به مقام رسالت، قادر به خواندن و نوشتن بود؟

اصل سؤال در مورد توانایی است، که طبق برخی شواهد قرآنی، هیچ گاه این توانایی تا روزی که مبعوث شد به فعلیت نرسیده است و از کیفیت نزول وحی در غار حراء چنین استفاده می شود که تا آن موقع به پیغمبر چنین قدرت و توانایی داده نشده بود.

مفسران در تفسیر سوره علق می نویسند زمانی که جبرئیل لوحی از آیات قرآنی را در برابر دیدگان نافذ پیغمبر(ص) قرار داد و عرض کرد: «إقْرأ» او در پاسخ چنین فرمود: «کیف أقرأ ولست بقارئ»، فرشته وحی برای بار دوم و مجدداً بار سوم به لفظ «إقرأ» پیامبر را خاطب قرار داد و در نهایت پیغمبر توانایی بر خواندن لوح را در خود احساس کرد([۴]) انبیاء در اثر مراقبت فرشتگان وعبادت های قلبی و عملی این استعداد و آمادگی را پیدا می کنند که با رفع حجاب به درک حقایق و نقوش دست یابند، که نوعی کشف غطاء بوده است.

روایاتی که شیعه و سنّی نقل کرده اند استفاده می شود که در آن روز حجاب از برابر دیدگان و قلب بینای آن حضرت برداشته شد به طوری که پیامبر لوحی را که جبرئیل در برابر او قرار داده بود، با موفقیت خواند.

ولی به طور مسلم آن لوح، لوح مادی نبوده، و لوح مجردی بوده که در آن نقوش و خطوط به گونه ای که برای ما مخفی است منعکس بوده است پیدایش توانایی بر خواندنِ این گونه نقوش، گواه بر توانایی آن حضرت بر قرائت خطوط الواح بشری نمی باشد.

نتیجه این که از کیفیت نزول وحی چنین استفاده می شود که پیامبر اکرم(ص) قبل از بعثت قادر بر خواندن و نوشتن نبوده و سلب این قدرت نه تنها نقیصه ای بوجود نمی آورد بلکه ارتباط قلبی او را با عالم غیب بیشتر ثابت می کند ولی وضع او پس از بعثت از نظر توانایی و ناتوانی چندان مهم نیست. هرچند سیره آن حضرت در صلح حدیبیه بر یکسان بودن گواهی می دهد.

حجت الاسلام علیرضا سبحانی

[۱]. اعراف:۱۵۷.

[۲]. فرقان:۵.

[۳] علل الشرایع، ص ۵۳ و معانی الاخبار، ص ۲۰.

[۴]. بحار الأنوار، ج۱۸، ص ۱۹۶، نقل از مناقب ابن شهرآشوب، البته این روایت را عامه نیز با تعابیر «ما أنا بقارئ» نقل کرده اند، بخاری، ج۱، ص ۳.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • منتشرشده: ۱
  • در صف بررسی: ۰
  • غیرقابل‌انتشار: ۰
  • سيد پیمان AF ۰۵:۲۶ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۸
    خداوند خیر تان دهد